در جزیره ای زیبا تمام حواس , زندگی میکردند, شادی , غم , غرور , عشق و ... روزی خبر رسید که به زودی جزیره به زیره آب خواهد رفت.همه ساکنین جزیره قایقهایشان را اماده و جزیره را ترک کردن.
وقتی جزیره به زیره آب رفت ,عشق از ثروت که قایقی با شکوه داشت کمک خواست و گفت:(آیا میتونم با تو همسفر شوم؟) ثروت گفت: نه من مقدار زیادی طلا و نقره دارم و جایی برای تو ندارم. عشق از غرور که با یک کرجی زیبا راهی مکانی امن بود کمک خواست. غرور گفت: نه چون تمام بدنت خیس و کثیف شده و قایق زیبای مرا کثیف خواهی کرد. غم در نزدیکی عشق بود.پس عشق به او گفت:(اجازه بده که با تو بیایم) غم با صدای حزن الود گفت: آه من خیلی ناراحتم ,و احتیاج دارم تنها باشم. عشق سراغ شادی رفت و او را صدا زد,اما او انقدر غرق شادی و هیجان بود که حتی صدای عشق را نشنید. آب هر لحظه بالاتر میامد وعشق دیگر ناامید شد, که ناگهان صدایی سالخورده گفت من تو را خواهم برد. عشق از خوشحالی فراموش کرد نام پیرمرد را بپرسد و سریع سوار قایق شد. وقتی به خشکی رسیدند پیرمرد به راه خود ادامه داد و عشق تازه متوجه شد که چقدر به گردن پیرمرد حق دارد. عشق نزد علم رفت و گفت ان پیرمرد کی بود که جان مرا نجات داد؟ علم پاسخ داد:(زمان) عشق با تعجب پرسید چرا زمان به من کمک کرد؟؟؟ علم لبخندی خردمندانه زد و گفت:
)) زیرا تنها زمان، قادر به درک عظمت عشق است ((
سلام
باز هم عالی بود
نوشته هات خیلی صمیمی هست
می خواستم دو تا خواهش ازت بکنم
اول> محتوای این آدرس رو کلا بزاری تو وب سایتت آدرس اینه
http://www.bazareroz.com/page.php?pageid=Link5.htm
دوم> منو لینک کنی WwW.BazareRoz.Com
بعد از این کارها بیای تو سایتم در قسمت تماس با ما آدرس وب سایتتو بدی بهم منم لینکت کنم
راستی اگه خواستی منو ادد کن ShahlaOk
یه وسیله برات گذاشتم بهم سر بزنی منتظرتم
موفق باشی یا علی
^^^^^^^^^
°°°°°°°°°°°° |/°
منو°°°°°°°°° |_/°
°°لینک °°°°° |__/°
°° می کنی ؟ |__/°
°°°°°°°°°°° |___/°
°°°°°°°°°°°°|_____/°
°°°°°°°°°°°°|______/°
°°°°°°______|_______________
~~~~/__ بیا اینم وسیله حالا دیگه_~~~
~~~~~/ _میتونی منو لینک کنی _~~~~
,.-~*´¨¯¨`*•~-.¸,.-~*´¨¯¨`*•~-.¸,.-~*´¨¯¨`*•~-.¸,.-~* ¯´¨ ¨`*•~-.¸.....
آیدی من ShahlaOk