پلک نزن خانه خرابم می کنی !!

 
گفتمش دل می خری پرسید چند؟ گفتمش دل مال تو تنها بخند. خنده کرد و دل ز دستانم ربود تا به خود بازآمدم از کنارم رفته بود...
 
گفتمش بی تو چه می باید کرد ؟ عکس رخساره ی ماهش را داد .. گفتمش همدم شبهایم کو ؟ تاری اززلف سیاهش راداد .. وقت رفتن همه رومیبوسید به من ازدور نگاهش راداد .. یادگاری به همه داد و به من... انتظار سرراهش را داد ..!!
 
گر نیایی تا قیامت انتظارت می کشم منت عشق از نگاه پرشرابت می کشم ناز چندین ساله ی چشم خمارت می کشم تا نفس باقیست اینجا انتظارت می کشم
 
در پلکهای چشمانت لانه کردم ، پلک نزن خانه خرابم می کنی !!
 
گفتمش نقاش را نقاشی بکش از زندگی ، با قلم نقش حبابی بر لب دریا کشید...